دانشجویانی که درس پروژه و کارآموزی دارند در روز جمعه مورخ 92/07/26 ساعت 13 در کلاس 416 حضور داشته باشند.
یادت نمیاید شاید گفته بودم اما از میانه این همه . داستانک هایت را دوست تر دارم انجا که تمام ادمهایت به جان هم میافتند که دیگر نفس کشیدن هم سخت میشود انقدر که باید به ایوانک مان رفت و سیگاری کشید و لبی تر کرد و هوایی از دهانت استشمام کرد و برگشت اخر داستانت را خواند انوقت این میشود عشق بازی با تو وداستانهایت که هنوز از تو بیشتر دوستشان دارم اینرا همان روزها به من گفتی و من باورت نکردم

دیوونگی یعنی عکسشو تو گوشیت هـی نگاه کنی،واسه بار هـزارم...
انگـار تا حالا ندیدیش...
بوسش کنی محکـم مث دیوونه ها...
بگی خو آخه دلم همش یه ذره میشه برات همیشه....
بغض کنی و اشکات بریزه....
شمارش ُ با ذوق بگیری شاید این بار جوابتـو داد...
شاید با مهربونی بگه جونم.... :(
شاید...شاید...شاید...
همین شاید گفتنـات ، بازم همون مسخره تو گوشت میپیچـه:
مشترک مورد نظر پاسخگو نمیباشد...
لطفا مجددا بمیــرید.... :(
هنگـامه نوشت: هرشب به خودم قول میدم که فراموشت کنم...
وقتی عکستو میبینم تو رو که نه اما قولمـو فراموش میکنم.... :(
خــــرم آن روز کـــــز ایـــن منـــزل ویــــران بـــــروم
راحت جان طلبـــــم و از پــــی جـــانان بــــروم
گـــر چــه دانم کــه بــه جایی نبـرد راه غریب
مـن به بوی ســـر آن زلف پریشان بـــروم
دلــم از وحشت زندان سکـندر بگـــرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بـیطاقت
بـــه هـــــواداری آن سرو خرامان بـــروم
در ره او چــــو قلـم گـــر به سرم باید رفت
بـا دل زخـــم کـــش و دیـــده گــــریان بــروم
نـــذر کـــردم گــــر از این غـــم به درآیــم روزی
تا در میکـــده شـــادان و غــــزل خــــوان بـــــروم
حافظ
توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها
عندالله اشفع لنا عندالله

ای خدای باقر !علم نیست آنچه در نزد مردمان است.
علم آن است که مظهرش باقر العلوم است.
ما را سنگریزه ای از سلسله جبال علوم باقری عنایت کن!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ