محبّت دنیا، خرد را تباه می کند و دل را ازشنیدن حکمت باز می دارد و کیفری دردناک می آورد . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 92 مهر 2 , ساعت 6:41 عصر

سلام

ببخشید دیروز خیلی

خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم بیام.

خب ابزم یه آپ که امیدوارم خوشتون بیاد.




امیر حسین رستمی: روزی که از ناظم کتک خوردم


بازیگر نقش «بهروز» در سریال «دودکش»  دوران مدرسه را خیلیخوب یادش
هست:

«خانم علی‌مددی معلم کلاس اول مان بود. آقای حائری هم‌ کلاس دوم
معلم‌مان بود

که خیلی ازش می‌ترسیدم و هنوز هم می‌ترسم. کلاس سوم را با
خانم فاریابی

خواندیم و ان قدر دوستش داشتیم که دعا کردیم سال بعد معلم مان
باشد و البته

این اتفاق هم افتاد. بچه بازیگوشی نبودم و در ردیف جلو
می‌نشستم چون ریزه میزه

بودم و یکدفعه رشد کردم.»


رستمی البته یک خاطره تلخ هم از تنبیه شدنش در مدرسه دارد:« یادم می‌آید


یک‌بار ناظم کلاس اول توی پهلویم زد که وقتی به خانه رفتم کلیه‌ام خونریزی
کرد.»




سه شنبه 92 مهر 2 , ساعت 6:29 عصر

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش

راه آسمان باز است ، پر بکش

او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را میخواند ؟

اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .




سه شنبه 92 مهر 2 , ساعت 6:16 عصر

من باشم و تو باشی و باران ، چه دیدنی است

بی چتر حس پرسه زدن ها نگفتنی است

پاییز با تو فصل دل انگیز بوسه هاست

با تو صدای بارش باران شنیدنی است

ابری و چکه می کنی و مست می شوم

طعم لبان خیس تو الان چشیدنی است

خیسم شبیه قطره ی باران ، شبیه تو

تصویر خیس قطره ی باران کشیدنی است

این جاده با تو تا همه جا مزه می دهد

این راه ناکجای من و تو رسیدنی است

باران ببار ! بهتر از این که نمی شود

من باشم و تو باشی و باران ، چه دیدنی است !




سه شنبه 92 مهر 2 , ساعت 6:3 عصر

یک پسر کوچک از مادرش پرسید: “چرا گریه می‌کنی؟”

مادرش به او گفت: “زیرا من یک زن هستم.”

پسر کوچک گفت: “من نمی‌فهمم!”

مادرش او را در آغوش گرفت و گفت: “تو هیچ‌گاه نخواهی فهمید!”

بعد‌ها پسر کوچک از پدرش پرسید: “چرا مادر بی‌دلیل گریه می‌کند؟”

پدرش تنها توانست به او بگوید: “تمام زن‌ها برای هیچ چیز گریه می‌کنند.”

پسر کوچک
بزرگ شد و به یک مرد تبدیل گشت ولی هنوز نمی‌دانست چرا زن‌ها بی‌دلیل گریه
می‌کنند. بالاخره سوالش را برای خداوند مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب
را می‌داند…

او از خدا پرسید: “خدایا… چرا زن‌ها به آسانی گریه می‌کنند؟”

خدا گفت:
“زمانی که زن‌ها را خلق کردم می‌خواستم که او موجود به خصوصی باشد،
بنابراین شانه‌های او را آنقدر قوی آفریدم تا بار همه دنیا را به دوش
بکشد، و همچنین شانه‌های او آنقدر نرم باشد که به بقیه آرامش بدهد.

من به او
یک نیروی درونی قوی دادم تا توانایی تحمل زایمان بچه‌هایش را داشته باشد و
وقتی آن‌ها بزرگ شدند توانایی تحمل بی‌اعتنایی آن‌ها را نیز داشته باشد

به او
توانایی دادم که در جایی که همه از جلو رفتن ناامید شده‌اند او تسلیم نشود و
همچنان پیش برود، به او توانایی نگهداری از خانواده‌اش را دادم حتی زمانی
که مریض یا پیر شده است بدون این که شکایتی کند.

به او توانایی داده‌ام که در هر شرایطی بچه‌هایش را عاشقانه
دوست داشته باشد حتی اگر آن‌ها به او آسیبی برسانند، به او توانایی دادم
که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات او بگذرد و همیشه تلاش کند تا
جایی در قلب شوهرش داشته باشد.

به او این
شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی‌رساند اما
گاهی اوقات توانایی همسرش را آزمایش می‌کند و به او این توانایی را دادم که
تمامی این مشکلات را حل کرده و باوفاداری کامل درکنار شوهرش باقی بماند…

و در آخر به او اشک‌هایی دادم که بریزد!
این اشک‌ها فقط مال اوست و تنها برای
استفاده اوست در هر زمانی که به آنها نیاز داشته باشد، او به هیچ دلیلی
نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک می‌ریزد”

خداوند گفت: “زیبایی یک زن در چشمانش نهفته است زیرا چشم‌های او دریچه روح اوست و در قلب او، جایی که عشق او به دیگران در آن قرار دارد.”



سه شنبه 92 مهر 2 , ساعت 5:45 عصر




<   <<   76   77   78   79   80   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ