شنبه 92 آبان 4 , ساعت 1:8 عصر
یک روز هم می آید قیچی را بر می داری تمام رشته های عاطفی ت را می بری پاره می کنی دل می کنی می شوی یک آدم دیگر ، یک آدم تازه ، بعد با همان قیچی لباس تازه ایی می دوزی از امید ، می دانی برگ پاییزی هم اگر باشی ، طوفانی ، بادی ، نسیمی هم اگر بوزد ، بیهوا از درختت هم اگر جدای ت کند ، روی زمین هم که اگر بیفتی ، پای عابری ، جاروی رفتگر محله هم اگر به جوی آب ت بیاندازد ، تنها نمی مانی ، بالاخره یکی پیدا می شود ، یکی می آید که سر تا ته جوی دنبالت بدود ، تو را از آب بگیرد ، مراقبت باشد اگر...اگر به مهربانی خدای یعقوب امید داشته باشی...
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ