سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و مردى از او خواست تا ایمان را به وى بشناساند ، فرمود : ] چون فردا شود نزد من بیا ، تا در جمع مردمان تو را پاسخ گویم ، تا اگر گفته مرا فراموش کردى دیگرى آن را به خاطر سپارد که گفتار چون شکار رمنده است یکى را به دست شود و یکى را از دست برود . [ و پاسخ امام را از این پیش آوردیم و آن سخن اوست که ایمان بر چهار شعبه است . ] [نهج البلاغه]
 
شنبه 92 مهر 27 , ساعت 2:47 عصر

سلام عزیزان

با یک مرد حدود 60ساله که کمی پاشو میکشید و راننده آژانس بود رفتیم تا محل کارمان و از او خواهش کردیم منتظر بماند و با هم برگردیم و....

اینکه یک کارخانه به تاریخ پیوسته و به زور کار کننده ای را دیدیم و .... بماند و با همان پیر مرد مهربان برگشتیم و من جلو نشسته بودم و در دست چپم کنار راننده عکسی مردی جوان حدود 30 سال را دیدم که جوان و خوش تیپ بود و با تعجب گفتم پدر جان این عکس آقا زاده است!!؟ و او که انگار دست رو دلش گذاشته بودم!! با حسرت گفت پسر من بود که پشت یه موتوری نشسته بود خونه برسه و متاسفانه ضربه مغزی شد و من تعدادی از اعضای بدنش را به بیماران دیگه هدیه کردم و......

راستش فکر کردم من هم از خیلی بچه گی مادرم را از دست دادم و تو جوانیم پدرم را از دست دادم و باور دارم که هرگز هیچ داغی به تلخی از دست دادن فرزند نیست مخصوصاً فرزندی در حدود 30 سال که.............

خدایا هیچ کس داغ عزیزی را نبیند و خدا همه عزیزانتان را برایتان حفظ کند.





لیست کل یادداشت های این وبلاگ