اینجا ناکجا اباد است..دیاربی دیاران دیارسوخته دلان..اینجا ساکت است اما ن ارامش..اسمان صاف است اما بی ستاره..کویری خاموش بی ماه وبی ستاره بی نور حاصل از سوختن..اینجا باید مست شد<باید تلو تلو بخوری این زمونه رو..وقتی که مست نیستی ب بن بست میرسی>گاهی شاید بهتر است درشب خواب بود..خواب بودو صدای رعشه ی باد را نشنید.. رعشه ی باد..سیگار پشت سیگار وفریاد بر باد رفته با باد..اینجا ناکجا اباد است دیار گلایر های پنهان.. اشک ریختنشان در شب..شناخت اشک با شبنم..اینجا پارا دکس است.. زیبایی شبنم و زشتی اشک.. اینجا قرمز است همه جا باسیلی پدر.. مشت کوبیدن بر دیوار تحریم..عاقبت صورتهای رنگین و زخم های چرکین سوخته با سیگار پشت دست.. اینجا ناکجا اباد است وتاریخ باز تکرار میشود وشاید ب تکرار عادت کرده ایم و ب نکرده ها اعتراف..گاهی شاید بهتر است سکوت را در قلبت فریاد کنی و دنبال اشک در شب گلایر ناشی و ان را شبنم ببینی.. گاهی شاید همیشه وزن را درست نشان ندهد ترازو ..کمتر نشان دهد سنگینی اشک کودکان خفته در پارک.. التماس واکس کردن کفشت فقط یک بار ..خرید گلی یا ادامس..ان گل برای همه گل نیست .. رویی زیبا وباتنی غمگین دارد گل سرخ..کاش ادمها میدانستن که اگر سرخی ان گل را از کودک نگیرن شب رویش از سیلی قرمز میشود وچ زشت است قرمزی شب..دیدن اعتیاد پدر...کار مادر و برادری در بند.. خواهری زیر مشت ولگد...شاید این است دلیل جمله پشت پیکان<خدایا... گاهی نگاهی...>
لیست کل یادداشت های این وبلاگ