به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم
به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم
به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم
به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم
به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید
به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را
چون نهری گوارا نوشید
به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت
به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
عزیزم...
عشق را در تو، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن
وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر
وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم
زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را
به خاطر تو دوست دارم
**********
عزیزترینم،همسرم،تاج سرم،مهربونم پیوندمون،باهم یکی شدنمون برای همیشه مبارک...
خدارو هزار بار شکر میکنم که برای من شدی...
چقد خوشحالم که روز عقدمون با روز ازدواج مصادف بود...
"15 مهر 1392"
چه روز خجسته ای...
قشنگترین روز دنیاااااااااااااا...
آخ پیمانم چقدر دوستت دارم...
الان بیشتر از قبل شناسنامه مو دوست دارم چون اسم تو رو داخلش نوشتن برام...
از خدا میخوام که همیشه، همیشه ، همیشه کنار هم شاد و خوشبخت زندگی کنیم...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ