رسول خدا فرمود : «هان ! شما را از دشمن ترینِ آفریدگانْ نزد خداوند متعال، باخبر سازم ؟». گفتند : «آری، ای رسول خدا !» .فرمود: «کسانی که با زنان همسایگانِ خویش، زنا می کنند». [جامع الأحادیث]
 
سه شنبه 92 مهر 2 , ساعت 4:35 عصر

یکی از شعرعای مورد علاقه پارمین شعر دویدم و دویدمه که روزی 20 بار باید براش بخونم ... همیشه وقتی می رسیدم به اینجا که (علفو دادم به بزی ، بزی به من شیر داد) نمی دونستم حالا باید با این شیر چه کنم و به کی تحویلش بدم!! این شد که در دنیای مجازی یه چرخی زدم و دیدم اوه چند مدل این شعر موجوده... اینم نمونه هاش یرای مامانایی که مثل من شیر رو دستشون مونده!!!!

دویدم و دویدم

سرکوهی رسیدم

دوتا خاتون را دیدم

یکیش به من آب داد

یکیش به من نان داد

نان  را خودم خوردم

آب را دادم به زمین

زمین  به من علف داد

علف را دادم  به  بزی

بزی به من پشگل داد

پشگل را دادم به نانوا

نانوا به من آتیش داد

آتیش را دادم  به  زرگر

زرگر به من قیچی داد

قیچی را دادم  به خیاط

خیاط به من قبا داد

قبا را دادم  به ملّا

ملّا به من کتاب داد

کتاب را دادم به  بابا

بابام دوتا خرما داد

یکی را خوردم تلخ بود

یکی را خوردم شیرین بود

رفتم بالا دوغ بود

آمدم پایین ماست  بود

قصه ی ما راست  بود

 

 

روایت تهرانی از متل دویدم و دویدم :

 

دویدم و دویدم ()
دویدم و دویدم،
سر کوهی رسیدم،
دوتا خاتونی دیدم.
یکیش به من نون داد .
یکیش به من آب داد .
نونو خودم خوردم
آبو دادم به صحرا،
صحرا به من علف داد
علفو دادم به بزی ،
بزی به من شیر داد.
شیر و دادم به بقال ،
بقال به من مویز داد
مویز و دادم به آقا ،
آقا به من دعا داد.
دعا رو بستم به بازوم
خدا به من شفا داد. به روایت از http://www.taranehaykoodakan.blogfa.com






لیست کل یادداشت های این وبلاگ