جمعه نرفتم باغ خواهر آقای همسر . یعنی هیچ کدومشون چون من نمیومدم نرفتن . منم مثل خانم خانما رفتم امتحان فاینال زبانمو دادم . تازه نمره م هم اصلا خوب نشد . تا حالا زیر 95 نشده بودم ولی اینبار نمره م شد 83 . انقدر خجالت کشیدم . خب معلومه , وقتی از کل ترم فقط 4 , 5 جلسه رفته باشی بهتر از این نمیشه دیگه .
امام محمد باقرعلیه السلام می فرماید:
نماز جماعت وگرد آمدن مسلمانان،برای آن مقرر شده که نمازگزار را از بی نماز
و نگاه دارنده اوقات نماز را ازتباه کننده نماز باز شناسند.
اومدن به دانشگاه و به این فکر کردن که چرا تبلتت به اینترنت دانشگاه وصل نمیشه و حوصله ی صحبت کردن با مسئولش را نداشته باشی.
تقریبا یه چهل دقیقه ای با استادجان راهنما سر موضوع صحبت کردیم و آخرش هیچی و به هیچی..
میگه اگه بخوای میتونی تصحیح برداری!
تعجب کردم آخه تا یه ماه پیش اصلا موافق نبود....اما الان میخندم و به این فکر میکنم خدایاجان امروز حسابی آرزومو جدی گرفته و البته با
دیدن روزی درخشان و آفتابی و قدم زدن در زیر آسمون آبی لبخند هایی از سر سرخوشی.
اونقدر بهانه های خوبی هستند که بخواهم فکر کنم چقدر خوشبختم.گاهی دلم میگیره از این سرما و سرما و سرما که تا مغز اوستخوانم نفوذ میکنه...اما این لبخند_ خورشید همه چیز رو درمان خواهد کرد.
ای کاش بیتابی_این قلب_پر از تپش در اولویت کارش قرار بگیره.
تا سرما اینقدر رنجور و مشوشش نکنه.
کتابجدید خریدم از آندره ژید به اسم سرشت زنان.
بعدا نوشت:
میشه لبخند بزنی ؟
بله با شخص خاصی صحبت میکنم...لطفا به من لبخند بزن.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ